۱۲. کوچک به اندازه پنج

​​​​​​

کوچولوی من!

ممنون که اومدی تا پس از چندین؟ سال فرورفتن در غار تنهایی، مزه برادر داشتن رو بچشم.

که حتی اگر بخوام نتونم مرز مشخصی برای داشته هام تعریف کنم.

که حتی نتونم یه روز تو سکوت درس بخونم.

که حتی وقتی نباشی نتونم جلوی سرازیر شدن اشکام برای دلتنگی ازت رو بگیرم.

که حتی نتونم هیچکدوم از وسایلم رو از دستت نجات بدم مگر چندین و چند جا با کلی قفل و پوشش استتاری پنهانشون کنم. 

که حتی وقتی یه شیطنت میکنی و نخوای لو بدی، ضعف نکنم برای خنده هات‌.

و حتی وقتی عصبانی میشم از دستت، بعدش نتونم با عذاب وجدان کنار بیام و تو رو تو آغوشم نکشم. 

ممنون که اومدی و طعم شبه مادر شدن رو بهم چشوندی عزیز دل خواهر. 

درباره من
من شاید مسافر زمان باشم
شاید هم از یه بُعد دیگه اومدم
کسی چه میدونه؟
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان